جدول جو
جدول جو

معنی شراب خواره - جستجوی لغت در جدول جو

شراب خواره
(اَ دَ طِ / طَ)
می پرست. میخواره. خمار. (از ناظم الاطباء) : نقل است که یک روز سخن حقیقت میگفت و لب خویش می مزید و میگفت هم شرابخواره ام و هم شراب و هم ساقی. (تذکره اولالیاء عطار).
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا ملامت رند شرابخواره کنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شراب خوار
تصویر شراب خوار
شراب خور، باده خوار، می خواره، می پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شراب خوارگی
تصویر شراب خوارگی
شراب خواری، می خوارگی، شراب خوار بودن، باده پرستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شراب خانه
تصویر شراب خانه
میخانه، میکده، خم خانه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
می نوشیده. باده آشامیده:
شرابخوردۀ معنی چو در سماع آید
چه جای جامه که بر خویشتن بدرّد پوست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
آنکه غراب را میخورد. خورندۀ زاغ و کلاغ، مجازاً به معنی زغال خورنده آمده است:
طاوس غراب خوار هر دم
گاورس ز چینه دان برانداخت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شَ خوا / خا)
باده پرستی. می پرستی. (ناظم الاطباء) : سر در عشرت و شرابخواری و خلوتها ساختن فروبرد و به کام شهوت راندن مشغول شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 42).
ماهی دو سه در نشاطکاری
کردند به هم شرابخواری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
می پرست. میخواره. خمار. (ناظم الاطباء). باده خوار. شارب الخمر. آشامندۀ شراب. میخواره: چون این احوال فاش گشت دیگران اولاد آمدند و موافقت کردند تا به کمتر از صد سال همه آتش پرست و شرابخوار شدند. (قصص الانبیاء ص 30).
تیغ بنفشه گونش برد شاخ شر چنانک
بیخ بنفشه بوی دهان شرابخوار.
خاقانی.
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقۀ رند شرابخوار.
حافظ.
افتار، سست گردیدن شرابخوار. شرّاب، نیک شرابخوار. شریب، نیک شرابخوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرابخواری
تصویر شرابخواری
میخوارگی باده پرستی. شرابخواری، ساغر و جامی که در آن شراب ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه غراب را می خورد خورنده زاغ و کلاغ، زغال خوارنده: طاوس غراب خوار هر دم گاورس ز چینه دان بر انداخت. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
میخواره باده گساری میخواره می پرست. میخواره می پرست. میخواره می پرست
فرهنگ لغت هوشیار
باده پیما، باده گسار، باده نوش، شرابخوار، شراب خور، میخواره، نبیدخوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باده خوار، باده نوش، باده نوش، پیاله پیما، پیمانه گسار، قدح نوش، مشروب خوار، می خوار، میخواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد